رمان به دلتنگی هایم دست نزن، رمانی که بارها خوندمش، و با هر دفه خوندنش به هم میریزم. الانم خوندمش. اون چن صفه ی آخرش داغونم می کنه. داستان یه عشق قشنگ و پاک، همون عشقی که فقط تو فیلما و کتابا می بینیم. متین و مریم. وای. نمیتونم حتی یه لحظه خودمو جای متین بذارم. چی کار کردن با عشقش. با مریمش. شبم حسابی خراب شد. خدایا می دونم یه داستان بود. اما متین چطور یه عمرو بی مریمش بگذرونه . با بوی مریم و بی روی مریم. چرا همچین عشقی تو دنیای واقعیمون نیست. چرا هر کی فقط به فکر خودشه. خوبیِ مریم بود ک متینو خوب کرد. چرا ما فقط میتونیم همو اذیت کنیم. چرا کسی به کسی آرامش نمی ده. چرا کسی طرف مقابلشو با تموم دلش دوس نداره. با تموم دلش. چرا بودنا اینجوری شده. تا وقتی که مث دخترک قصه ی متین نباشم تنها می مونم. در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم . شاید این است دلیل تنهایی ما!(دکتر علی شریعتی)
Design By : Pichak |